خلاصه ای از فلسفه ی راک
به
طور کلي مهمترين مسئله در موسيقي راک لحن اعتراضآميز و تهاجمي و همچنين
خشونتي است که در ترانههاي آن نهفته. اين نارضايتي از شرايط موجود است که
اعتراض و خشونت را سبب شده و سپس در ريتمهاي درام (drum) که مارشهاي
نظامي را تداعي ميکند متجلي ميشود. همچنين روح همين اعتراض است که در
لگام افسار گسيختهي گيتار الکتريک حلول
کرده.
ميبينيم که نقش اصلي در
موسيقي راک را ترانه بر عهده دارد و در حقيقت روح ترانه است که در فرم و
ساختار هارمونيک اين موسيقي جريان پيدا ميکند.
حال اگر شعر و آواز را هم از اين موسيقي برداريم و به موسيقي بدون کلام بينديشيم باز هم اعتراض و خلق و خوي تهاجمي در ملوديهاي گيتار و ريتمهاي درام باقي ميماند. ميتوان پا را فراتر گذاشت و به جوهرهي راک حتي به دور از موسيقي انديشيد. راک يعني انزجار از سقوط انسان و درحقيقت همين انزجار است که اعتراض را به همراه دارد. حال، ساز و آواز و ترانه تنها وسيلهايست براي فرياد. فريادي که بسترش گاه حنجره است و گاه سيمهاي گيتار.
از طرف ديگر با نگاهي به تاريخ موسيقي راک در مييابيم که راديو و
تلويزيون و سينما به عنوان بستري بسيار مناسب در رشد و حرکت اين سبک از
موسيقي نقشي بسيار مهم و اساسي را ايفا کردهاند. براي مثال قطعهي معروف
«Rock around the clock» ساخته «بيل هالي» که از اولين آثار راک به شمار
ميرود بخش عمدهي موفقيتش را مديون فيلمي است به نام «جنگل تخته سياه» که
در سال 1955 به نمايش درآمد. و يا ميتوان به شبکه تلويزيوني MTV اشاره کرد
که در دهه 1980 بازار راک را تسخير کرده بود.